اگر همینجا تمام شود، راضیام! این جمله را نامجو گفت. با درماندهترین حالتی که از او دیده بودم. حق داشت. حق دارد. میداند و میفهمد که دنیا پشیزی ارزش ندارد. من اما راضیام نه آن رضایتی که نامجو میگوید. راضیام چون با شرافت زیستهام. غم دارم. مستاصل و حیران ام. افسرده و ملول ام. در …