چشم هام رو باز میکنم و فقط سیاهی میبینم. شبه. توی اتاق نوری روشن نیست. قصد میکنم بنویسم. مثلا در مورد باغمون. «در انتهای باغ در روزهای ابری دریچهای گشوده میگردد برای نیست شدن» یادمه اولین سیزده به دری که بدون خواهرم طی شد، سال ۹۵، هوا بشدت ابری و مه آلود بود. جون میداد …
ماه: فوریه 2024
اینجا میشه مُرد. اینجا جاییه که حس خوب نبودن رو میتونی دریافت کنی. زیر نور چراغ های وسط خیابون. یک لیوان چای، یک جمعهی خنثی و افق دید به سمت کوههای مه آلود. ( بیست و ششم بهمن ماه هزار و چهارصد و دو -ساعت نوزده و بیست و پنج دقیقه – منطقه پنجاه و …