ماندنی ها

چشم هام رو باز می‌کنم و فقط سیاهی می‌بینم. شبه. توی اتاق نوری روشن نیست. قصد می‌کنم بنویسم. مثلا در مورد باغمون. «در انتهای باغ‌ در روزهای ابری دریچه‌ای گشوده می‌گردد برای نیست شدن» یادمه اولین سیزده به دری که بدون خواهرم طی شد، سال ۹۵، هوا بشدت ابری و مه آلود بود. جون میداد …

یادداشت‌های منطقه ۵۱ – چهارم

اینجا میشه مُرد. اینجا جاییه که حس خوب نبودن رو میتونی دریافت کنی. زیر نور چراغ های وسط خیابون. یک لیوان چای، یک جمعه‌ی خنثی و افق دید به سمت کوههای مه آلود. ( بیست و ششم بهمن ماه هزار و چهارصد و دو -ساعت نوزده و بیست و پنج دقیقه – منطقه پنجاه و …

که عقیم است جمله صحبتها

به خودم یادآوری می‌کنم که از درد و احساس خالی نشو. ساعت یک شب دنبال نسخه های مختلف ساری گلین‌ام. سرفه‌های بی مورد کم شده. اثرات رفلاکس اسید معده است. چند نسخه خالص و شاهکار ازش پیدا می‌کنم. عالیم قاسم‌اف و محمد معتمدی و چند نسخه بی نام و نشون دیگه. و متن شعر که …

یادداشت‌های منطقه ۵۱ – سوم

کار کردن بی وقفه. این تمام چیزیه که من می‌خوام. دوپامین بدون اثرات جانبی. دکتر هم تایید می‌کنه. از روزهایی که توی استرالیا تا آخرین ساعات کار می‌کرده چون لذت رو در کار کردن می‌دیده. این‌ روزها با TON آشنا شدم و دارم چیزهای جدیدی رو تجربه می‌کنم. لذت مداوم یادگرفتن و تجربه کردن رو …

خواستن، بیشتر، خواستن

برای چند لحظه همه چیز رو استاپ می‌کنم! من چه غلطی دارم می‌کنم؟ حدودا روزی بیست الی سی بار توی ذهنم از خودم می‌پرسم خوبی؟ چند باری جواب میدم آره چند باری سکوت می‌کنم و یکبار، فقط یکبار جواب نه رو می‌شنوم. من چه غلطی دارم می‌کنم؟ همه چیز رو بند تنهایی کردم. روزی دوازده …

یادداشت های منطقه ۵۱ − دوم

فکر میکنی افسردگی‌ چه طعمیه؟ صدای زنبورک دوچرخه تو گوشمه. مسیر رو مثل هر شب پیاده میرم و به اطراف نگاه میکنم. حالا برای هر قسمت اینجا اسمی گذاشتم. جنگل کاج. جنگل سیب. دشت دل آشوب. خنده‌داره نه؟ فکر میکنی افسردگی‌ چه طعمیه؟ تو حتما اونو چشیدی و میدونی هیچ طعمی نداره. همینکه با من …

گذشتن و رفتن پیوسته

به این فکر می‌کنم که استقامتم بیشتر شده. حدود سه ماه با کمترین وقفه هر روز برای رسیدن به محل کار رکاب زدم. تاثیرم رو روی دیگران به کمترین حد رسوندم. تاثیری که از دیگران گرفتم رو به سختی هضم کردم و دردی که به جا گذاشتند رو کم رنگ کردم. همچنان شروع کننده‌ی ایده‌ها …

یادداشت های منطقه ۵۱ – یکم

ترس من اینه که با گفتن نه دوباره به سمت خودکشی کردن بره. این مهمه؟ نمیدونم. توی یک تنگنای عجیب و مسخره گیر افتادم. به تغییر شغل فکر میکنم و رهایی از این داستان. رهایی از غمی‌ که تو قلبم نشست و رهایی از آدمهایی که نابلد قصه‌ی زندگی ان. ( بیست آذر هزار و …