چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

از جمیع حالات، تنها زیستن را دوست دارم و قدیم ترها به تنها زیستن در سفر فکر می‌کردم. چیزی که امروز به نام Van life و Hitch-Hike می‌شناسیم و زندگانی‌ای که امثال محمد تاجران تجربه می‌کنند. این اما سودای من نبوده و نیست. این نتیجه سوداگری من است. منی که محال‌ها در سر می‌پروراندم (قابل صرف به حال استمراری) باید راهی برای فرار از نشدن ها و نرسیدن ها داشته باشم. من تنها زیستن را دوست دارم اگر و تنها اگر از پس آخرین سودا مجنون شوم.

مجنون می‌شوم
شبیه استئوم
بیرون زده اما خوش خیم

نام آهنگ رهگذر است. همین برای توصیف حال نوازنده و شنونده کافی است.


دیدگاه‌ها

    1. نوشته
      نویسنده
      رنجور

      بله مولانا میگه: کس نیست که اندر هوسی شیدا نیست

      مینویسم. گشتن رو قول نمیدم. شاید چیزهای خوب همین حالا پیدا شده باشه.
      نصیحت بفرمایید که من هم شنونده باشم و طعم نصیحت شنیدن رو بچشم تا دیگه کسی رو نصیحت نکنم. 😉

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *