گریه گریه گریه. آب رو سر میکشم. داغِ داغ ام. هیچ چیز سرجاش نیست. حالا باید از احساسم بنویسم. لغزش. بحران. جدایی. حسرت. بیگانگی. له شدگی. حالا بیشتر میفهمم که تمام احساسات من گذراست. تمام اون چیزهایی که روزی برای داشتنشون تمنا میکردم حالا تبدیل به خاطره های ریز و پراکنده و مبهم شده بودند. …