خواستن، بیشتر، خواستن

برای چند لحظه همه چیز رو استاپ می‌کنم! من چه غلطی دارم می‌کنم؟ حدودا روزی بیست الی سی بار توی ذهنم از خودم می‌پرسم خوبی؟ چند باری جواب میدم آره چند باری سکوت می‌کنم و یکبار، فقط یکبار جواب نه رو می‌شنوم. من چه غلطی دارم می‌کنم؟ همه چیز رو بند تنهایی کردم. روزی دوازده ساعت سر کارم و باز از خودم می‌پرسم خوبی؟ به لطف رواقی‌گری و صبر و تأمل فشارهای چند هفته گذشته رو از سر رد کردم. بعد از چند ماه درگیر کردن مغز و قلب حالا تمرکزم رو روی کار میزارم. به معصومه میگم میدونی بیشتر از تراپی چی حالمو جا میاره؟ میگه چی؟ میگم داشتن برنامه و روتین به انضمام دوری از آدمها. میگه آدما اذیتت میکنن؟ میدونم که آدما اذیتش میکنن. بهش میگم آره درصد زیادشون آزاردهنده شدن. ولی باید اعتراف کنم که روتین برای من درمان بزرگیه. اینکه بدونم ساعات زندگیم از صبح تا شب برای چه چیزی برنامه ریزی شده و همزمان آزادی انجام دادن کارهام طبق اون برنامه رو داشته باشم نعمت بزرگیه. حالا وارد دی ماه شدیم و من ۹ ماه پر از درس و پر از اتفاق عجیب که ظرفیت دریافت درد رو تو وجودم بیشتر کرده رو تموم کردم. این روزها رنگ و طعم خاصی نداره. روتین رو پی می‌گیرم. از فکر کردن به روزهای پر از خاطره‌ی امسال حذر می‌کنم و دقیقا شبیه به یک مُرده برای رسیدن به زندگی تلاش می‌کنم. پاردوکس عجیب! اینجاست که باز از خودم می‌پرسم خوبی؟ همچنان جوابی ندارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *