گذشتن و رفتن پیوسته

به این فکر می‌کنم که استقامتم بیشتر شده. حدود سه ماه با کمترین وقفه هر روز برای رسیدن به محل کار رکاب زدم. تاثیرم رو روی دیگران به کمترین حد رسوندم. تاثیری که از دیگران گرفتم رو به سختی هضم کردم و دردی که به جا گذاشتند رو کم رنگ کردم. همچنان شروع کننده‌ی ایده‌ها بودم و همراه آدم‌ها برای رسیدن به اهدافشون. همچنان بدون دریافت نتیجه‌ی مستقیمی که بمب دوپامین رو تو مغزم فعال کنه ادامه میدم و باز توی همین هوای سرد برای اینکه یادم نشه قهرمان زندگیم خودمم هر روز بیست کیلومتر رو رکاب میزنم. من استقامتم بیشتر شده با وجود معده درد و نشخوار فکری و بی پولی و تنهایی استقامتم بیشتر شده.

و این تصویر که از یک شب سرد پاییزی در حال خوردن نون سیب زمینی و نکتار هلو بجا مونده و کلی حرف داره برام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *