از جمیع حالات، تنها زیستن را دوست دارم و قدیم ترها به تنها زیستن در سفر فکر میکردم. چیزی که امروز به نام Van life و Hitch-Hike میشناسیم و زندگانیای که امثال محمد تاجران تجربه میکنند. این اما سودای من نبوده و نیست. این نتیجه سوداگری من است. منی که محالها در سر میپروراندم (قابل صرف به حال استمراری) باید راهی برای فرار از نشدن ها و نرسیدن ها داشته باشم. من تنها زیستن را دوست دارم اگر و تنها اگر از پس آخرین سودا مجنون شوم.
مجنون میشوم
شبیه استئوم
بیرون زده اما خوش خیم
نام آهنگ رهگذر است. همین برای توصیف حال نوازنده و شنونده کافی است.
دیدگاهها
این طور شیدا نمیشناختمت…
بنویس و بگرد. خودتو هم پیدا نکنی چیزای خوبی پیدا میشه.
(منم فاز نصیحت… آره:))
نویسنده
بله مولانا میگه: کس نیست که اندر هوسی شیدا نیست