بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

برایتان از غربت نگفته بودم! البته که این بلاگ خواننده چندانی ندارد که من برایشان سخن برانم. اصلا اینجا حس عجیب غارگونه ای دارد و این نوشته‌ها حکم نگاره های روی دیوارهای غار. بگذریم. غربت! وضعیتی عمیقا دردناک و چندلایه. چیزی عجیب که از به هم پیوستن چند احساس به‌ وجود می‌آید. کمی غم بعلاوه تنهایی توأمان با ترس. بنابر این غربت یک حس نیست یک وضعیت تروما زا است. نمی‌دانم کجا و چگونه این وضعیت را تجربه کرده‌اید اما من در شهر خودم در کنار خانواده خودم و در تنهایی خودم غربت را دیده‌ام. وقتی نمراتم در مدرسه افت کرد. وقتی برای گرفتن امریه تلاش کردم و نشد. وقتی تولد بیست و هفت سالگی فرا رسید. وقتی کرونا به جانمان نفوذ کرد. وقتی تلاشم برای فهم عشق بی‌ثمر شد. همه و همه برای من وضعیت دردناک غربت را جاری ساخت. حتی وقتی شغل جدید یا عشق جدیدی را در زندگی تجربه کردم همیشه غربت همراه آن بوده. گاهی اوقات غریب بودن خود و عدم فهم از کنه وجود خود به تشدید این وضعیت کمک می‌کند. دکتر میگفت که این احساس مربوط به شاخه ای از فلسفه است که وجودگرا نامیده می‌شوند. و درمان آن در روانشناسی تقریبا ناموجود اما می‌توان با تجربیات و خواندن متون رواندرمانگران این شاخه به درمان نسبی رسید. بگذریم. حالا مضاف بر این همه تجربه غریبانه باید شروع کنم به تمرین دوری از خانه. برای خروج از منطقه امن و خلاصی از حلقه تکراری کار باید به رفتن فکر کنم و از وضعیت فعلی جدا شوم. و این یعنی جنگ در میان جنگ. یعنی القای بیشتر حس بی‌پناهی! یعنی تورم غم و تشدید تنهایی. خدا به همه بی‌پناهان کمک کند.

پ.ن: حوصله ریشه یابی ندارم پس اگر می‌دانید که غربت, این واژه زخم زننده و ترسناک از کجا می‌آید به من بگویید. شاید به فهم غربتم کمکی کرد.

این هم آوازی از غریب هنرمند بوشهری, ابراهیم منصفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *